بیوتلر، ال. ای.، اسکوجین، اف.، کرکیش، پ.، شرتل، د.، کوربیشلی، ای.، همبلین، د.، مریدیت، ک.، پاتر، آر.، بامفورد، سی. آر.، و لوینسون، ای. آی. (1987). گروهدرمانی شناختی و آلپرازولام در درمان افسردگی در بزرگسالان مسن. مجله مشاوره و روانشناسی بالینی، 55، 550-556.
گالاگر، دی.، برکنریج، ج.، استینمتز، ج.، و تامپسون، ال. (1983). پرسشنامه افسردگی بک و معیارهای تشخیصی پژوهش: همخوانی در جمعیت مسنتر. مجله مشاوره و روانشناسی بالینی، 51، 945-946.
گالاگر، دی.، نس، ج.، و تامپسون، ال. (1982). اعتبار پرسشنامه افسردگی بک در بزرگسالان مسن. مجله مشاوره و روانشناسی بالینی، 50، 152-153.
هامیلتون، ام. (1960). مقیاس ارزیابی افسردگی. مجله عصبشناسی، جراحی عصب و روانپزشکی، 23، 56-62.
رینولدز، اس. ام.، و گولد، جی. دبلیو. (1981). بررسی روانسنجی نسخه استاندارد و کوتاه پرسشنامه افسردگی بک. مجله مشاوره و روانشناسی بالینی، 49، 306-307.
اسکوجین، اف.، استوراندت، ام.، و لون، ال. (1985). آموزش مهارتهای حافظه، شکایات حافظه و افسردگی در بزرگسالان مسن. مجله پیرشناسی، 40، 562-568.
تامپسون، ال. دبلیو.، گالاگر، دی.، و برکنریج، ج. (1987). اثربخشی مقایسهای رواندرمانیها برای سالمندان افسرده. مجله مشاوره و روانشناسی بالینی، 55، 385-390.
یسویج، جی. ای.، برینک، تی. ال.، رز، تی. ال.، لام، او.، هوانگ، وی.، ادی، ام.، و لیریر، و. او. (1983). توسعه و اعتبارسنجی مقیاس غربالگری افسردگی سالمندان: گزارش اولیه. مجله پژوهشهای روانپزشکی، 17، 37-49.
دو روش ارزیابی خودشیفتگی: مقایسه بین تست فرافکنی خودشیفتگی (N-P) و پرسشنامه شخصیت خودشیفتگی (NPI)
دنیس جی. شالمن و جورج آر. فرگوسن دانشگاه فوردهم
کالج در مرکز لینکلن
دانشجویان دوره مقدماتی روانشناسی (N=75) تست فرافکنی خودشیفتگی (N-P) را که از آنها میخواهد دو کارت TAT و دو خاطره از کودکی خود را توصیف کنند، انجام دادند. پروتکلها با استفاده از معیارهایی که از بخش DSM-III توصیف کننده اختلال شخصیت خودشیفتگی اقتباس شده بود، نمرهگذاری شدند. بر اساس این نمرات، خودشیفتههای بالا و پایین (N=16) برای مطالعه بیشتر انتخاب شدند. این افراد توسط یک کلینیسین مجرب که از عملکرد آنها در تست N-P بیاطلاع بود، مصاحبه شدند. مصاحبهکننده هر فرد را بهعنوان خودشیفته بالا یا پایین ارزیابی کرد. پس از مصاحبه، از فرد پرسشنامه شخصیت خودشیفتگی (NPI) گرفته شد. نتایج نشان داد که رابطه معنادار آماری بین ارزیابی مصاحبه خودشیفتگی و N-P (p<.01)، NPI (p<.05) و عامل خودجذبی/تحسین خود (p<.05) وجود دارد. محدودیتها و پیامدهای این دادهها مورد بحث قرار گرفته است. نتیجهگیری شد که هر دو روش بهعنوان ابزارهای مفید در تحقیقات علمی دقیق در مورد مسائل بالینی و نظری مهم مرتبط با خودشیفتگی نشان میدهند.
بحث فعال و روزافزونی در ادبیات روانشناسی غیرعادی در مورد اتیولوژی و درمان اختلال شخصیت خودشیفتگی وجود دارد. طی ۲۰ سال گذشته، دیدگاههای بسیار متفاوتی پدید آمده است. توصیفی از دیدگاههای اصلی اتیولوژیک معاصر بهشرح زیر است:
۱. روتشتاین (۱۹۷۹)، در نظریهای که بهشدت بر اصول روانکاوی کلاسیک تکیه دارد، پیشنهاد میکند که اگرچه عوامل پیشادیپیال همچنان مهم هستند، اما آرزوهای ادیپی خودشیفته و گناه ناشی از آنها از نظر اتیولوژیک مهم هستند.
۲. مسترسون (۱۹۸۱)، در دیدگاهی که تحت تأثیر روانشناسی ایگوی آمریکایی است، فرض میکند که خودشیفتگی ناشی از توقفهای رشدی است که در طول پیوستار جدایی-فردیت رخ میدهد.
۳. کوهوت (۱۹۸۴) و کوهوت و ولف (۱۹۷۸) اتیولوژی خودشیفتگی را به توقف رشدی در بازنمایی خود نسبت میدهند که بهدلیل ناکامی در عملکردهای بازتابدهی و/یا آرمانی والدین رخ میدهد.
۴. کرنبرگ (۱۹۷۵، ۱۹۷۶) مطرح میکند که مسئله اصلی خشم دهانی خودشیفته است. این اختلال ناشی از تجلی دفاعهای ابتدایی در برابر این خشم دهانی است، مانند شکافتن، آرمانیسازی ابتدایی، کاهش ارزش و بهویژه بزرگمنشی.
در ادبیات روانشناسی غیرعادی، بحث فزاینده و فعالی پیرامون اتیولوژی و درمان اختلال شخصیت خودشیفتگی وجود دارد. طی ۲۰ سال گذشته، دیدگاههای بسیار متنوعی پدیدار شده است. در اینجا توصیفی از دیدگاههای اصلی معاصر در مورد اتیولوژی ارائه شده است:
۱. روتشتاین (۱۹۷۹)، در نظریهای که بهشدت بر اصول روانکاوی کلاسیک تکیه دارد، پیشنهاد میکند که اگرچه عوامل پیشادیپیال همچنان مهم هستند، اما آرزوهای ادیپی خودشیفته و گناه ناشی از آنها از نظر اتیولوژیک اهمیت دارند.
۲. مسترسون (۱۹۸۱)، در دیدگاهی که تحت تأثیر روانشناسی ایگوی آمریکایی است، فرض میکند که خودشیفتگی ناشی از توقفهای رشدی است که در طول پیوستار جدایی-فردیت رخ میدهد.
۳. کوهوت (۱۹۸۴) و کوهوت و ولف (۱۹۷۸) اتیولوژی خودشیفتگی را به توقف رشدی در بازنمایی خود نسبت میدهند که بهدلیل ناکامی در عملکردهای بازتابدهی و/یا آرمانی والدین رخ میدهد.
۴. کرنبرگ (۱۹۷۵، ۱۹۷۶) مطرح میکند که مسئله اصلی خشم دهانی خودشیفته است. این اختلال ناشی از تجلی دفاعهای ابتدایی در برابر این خشم دهانی است، مانند شکافتن، آرمانیسازی ابتدایی، کاهش ارزش و بهویژه بزرگمنشی.
۵. میلون (۱۹۸۱) در نظریهای که مبتنی بر اصول روانکاوی نیست، بلکه از نظریه یادگیری اجتماعی سرچشمه میگیرد، پیشنهاد میکند که عامل ایجاد خودشیفتگی، عدم پاسخگویی والدین نیست، بلکه بیشپاسخگویی غیرواقعی و آرمانیسازی کودک توسط والدین است.
برای مقایسه و تقابل این دیدگاههای متفاوت، به مقالات گلدستاین (۱۹۸۵)، کوهوت (۱۹۷۹)، مندلسون و سیلورمن (۱۹۸۷)، و شالمن (۱۹۸۶) مراجعه کنید. اگرچه این بحث همچنان ادامه دارد، تحقیقات تجربی کمی در مورد پرسشهای مرتبط با این اختلال انجام شده است. در واقع، استدلال هر دیدگاه خاص صرفاً بر اساس موارد مورد استناد و قانعکنندگی و تأثیر سیاسی مدافع آن استوار است. فیشر و گرینبرگ (۱۹۷۷) در بررسی پژوهشهای روانکاوی، این مقاومت روانکاوی در آزمایش نظریه خود از طریق روشهایی که امکان کنترل و تکرار را فراهم میآورد، مشاهده کردند. آنها نتیجه میگیرند که این امر به روانکاوی آسیب میرساند زیرا دگماتیسم نظری و بالینی را در این رشته تشویق میکند.
برای توسعه یک علم روانکاوی، که در آن فرضیههای اصلی و دیدگاههای متفاوت بهصورت تجربی آزموده میشوند، محقق باید به ابزارهایی دسترسی داشته باشد که از نظر قابلیت اطمینان، اعتبار و اهمیت روانپویشی مناسب نشان داده شدهاند.
این مقاله دادههای حاصل از مطالعه ویژگیهای روانسنجی دو روش ارزیابی خودشیفتگی را ارائه میدهد. تست فرافکنی خودشیفتگی (N-P) و پرسشنامه شخصیت خودشیفتگی (NPI) مقایسه میشوند. هر دو ابزار (الف) از نظر قابلیت اطمینان و اعتبار خود امیدبخش نشان داده شدهاند (امونز، ۱۹۸۷؛ شالمن، مککارتی و فرگوسن، در دست چاپ)؛ و (ب) مدلسازی ساخت و نمرهگذاری خود را بر اساس معیارهای تشخیصی استاندارد شده DSM-III (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۱۹۸۰، صص. ۳۱۵-۳۱۷) انجام دادهاند. این شباهتها و همچنین تفاوت عمده بین این دو روش ارزیابی خودشیفتگی (یعنی فرافکنی در مقابل پرسشنامه خودسنجی) زمینهای حاصلخیز برای مقایسه روانسنجی فراهم میکنند.
ارزیابی فرافکنی خودشیفتگی و تست N-P
چهار مطالعه از تکنیکهای فرافکنی برای بررسی خودشیفتگی استفاده کردهاند. گرایدن (۱۹۵۸) از تست تصویری بلکی برای ارزیابی خودشیفتگی و متغیرهای دیگر استفاده کرد. او یک ارتباط مثبت بین هیپوکندریا، احساس گناه و خودشیفتگی پیدا کرد. در یک مطالعه که از تست تصویری بلکی و همچنین سه کارت TAT استفاده کرد، یانگ (۱۹۵۹) رابطه فرضی بین سطح خودشیفتگی و روانپریشی را تأیید کرد. این مطالعه نتیجه گرفت که بر اساس ارزیابی فرافکنی خودشیفتگی، اسکیزوفرنیکها خودشیفتگی بیشتری نسبت به نوروتیکها نشان دادند و نوروتیکها خودشیفتگی بیشتری نسبت به گروه کنترل نرمال نشان دادند.
اگزنر (۱۹۶۹)، در تلاشی برای طبقهبندی خودشیفتگی، تست تکمیل جملهای از خودمحوری را به ۱،۵۴۷ نفر داد، که از میان آنها ۴۰ نفر خودمحورترین و ۴۰ نفر کمتر خودمحور انتخاب شدند. تستهای تحقیقاتی به این افراد داده شد. نتایج نشان داد که تفاوتهای معناداری بین پاسخهای روشاخ دو گروه در بعد بازتاب و همچنین متغیرهای دیگر وجود داشت. بازتاب به فراوانی اظهارات آزمودنیها اشاره دارد که آنها تصاویر آینهای یا بازتابهای واقعی را در محرکها میبینند. خودشیفتههای بالا در پاسخهایشان بازتاب بیشتری داشتند.
هاردر (۱۹۷۹) قابلیت اطمینان و اعتبار تکنیکهای فرافکنی را در ارزیابی چیزی که او به آن “خودشیفتگی جاهطلبانه” میگفت، آزمایش کرد. در مطالعه او، خاطرات اولیه و پاسخهای TAT و روشاخ از ۴۰ نفر جمعآوری شد. اینها بر اساس نظریه ریچ (۱۹۳۳) درباره شخصیت خودشیفته فالیک نمرهگذاری شدند. بر اساس اظهارات خود آزمودنی، او بهعنوان خودشیفته بالا یا پایین طبقهبندی شد. بهعنوان یک تست معیار دوم، محقق آزمودنی را بر اساس تماسی که با هر یک از آنها داشت، بهعنوان خودشیفته بالا یا پایین طبقهبندی کرد. نتایج نشان داد که تستهای فرافکنی از قابلیت اطمینان و اعتبار کافی برخوردار هستند.
این مطالعات نشان میدهند که امکان دستیابی به قابلیت اطمینان و اعتبار کافی هنگام ارزیابی خودشیفتگی از طریق فرافکنی وجود دارد.
تست N-P یک ابزار ارزیابی چهار قسمتی است. همه این قسمتها میتوانند بهصورت فردی یا گروهی اجرا شوند. ابتدا از آزمودنیها خواسته میشود که توصیفهایی از دو کارت TAT (کارت ۱ و کارت ۱۳MF) بنویسند.
این کارتها انتخاب شدند زیرا توسعهدهندگان توافق داشتند که این محرکها بهشدت محتوای خودشیفتگی را تحریک میکنند. در کارت ۱، یک پسر با ویولن نشان داده شده است. در کارت ۱۳MF، زنی دیده میشود که در تخت خوابیده و مردی در نزدیکی ایستاده است. سپس، از آزمودنیها خواسته میشود که توصیفهایی از اولین خاطره کودکی خود و برجستهترین خاطره کودکی دیگرشان بنویسند. این فرآیند کامل ۳۰ دقیقه طول میکشد.
پروتکلها جمعآوری، جدا و کدگذاری میشوند تا ارزیابیهای کور را تضمین کنند.
هر یک از پروتکلها بر اساس معیارهایی که از بخش DSM-III مربوط به اختلال شخصیت خودشیفتگی اقتباس شدهاند، نمرهگذاری میشوند (به انجمن روانپزشکی آمریکا، ۱۹۸۰، صص. ۳۱۵-۳۱۷ مراجعه کنید). این روش نمرهگذاری شامل ارزیابی هر یک از شش معیار بهعنوان ۰، ۱ یا ۲ بسته به اینکه این معیار چقدر در پروتکل واضح است، میشود.
معیارهای نمرهگذاری به شرح زیر هستند:
۱. بزرگنمایی یا خیالپردازیهای عشق آرمانی، زیبایی کامل، یا موفقیت نامحدود یا غیرواقعی.
2. آرمانیسازی و/یا تحقیر دیگران.
3. احساس استحقاق یا بهرهبرداری بینفردی.
4. عدم همدلی.
5. حساسیت بیش از حد به انتقاد، یعنی خشم یا سردی در پاسخ به انتقاد یا بیتفاوتی دیگران.
6. نیاز به توجه و/یا تحسین.
نمره کلی خودشیفتگی آزمودنی از جمع نمرات بهدستآمده از دو کارت TAT و دو پاسخ خاطره اولیه حاصل میشود . برای توصیف کامل روشهای اجرا و نمرهگذاری، به شالمن و مککارتی (۱۹۸۶) مراجعه کنید.
در اولین مطالعه گزارششده که از ابزار N-P استفاده کرد، شالمن و همکاران (۱۹۸۸) پروتکلهای N-P را از ۶۷ دانشجوی روانشناسی مقدماتی جمعآوری کردند. بر اساس این نمرات، خودشیفتهترین و کمخودشیفتهترین آزمودنیها (N=16) برای مصاحبه فردی توسط یک کلینیسین که از نمره N-P آزمودنیها بیاطلاع بود، انتخاب شدند. بر اساس این مصاحبه، کلینیسین آزمودنی را بهعنوان خودشیفته بالا یا پایین ارزیابی کرد.
توافق بین داوران فراتر از سطح معناداری ۰.۰۵ نشاندهنده قابلیت اطمینان این ابزار بود. علاوه بر این، اعتبار بالینی N-P با دستیابی به ۸۵٪ توافق طبقهبندی برای N-P و نمرات مصاحبه خودشیفتگی (۰.۰۱<) نشان داده شد.
روشهای ارزیابی خودشیفتگی و پرسشنامه NPI
چهار پرسشنامه برای ارزیابی خودشیفتگی توسعه یافته است. اشبی (۱۹۷۹) گزارش داد که یک زیرمقیاس ۱۹ آیتمی اختلال شخصیت خودشیفتگی در MMPI ایجاد کرده است. این مقیاس توسط سولومون (۱۹۸۲) اعتبارسنجی شد، که دریافت افرادی که نمره بالایی در خودشیفتگی داشتند، در روابط کمتر رضایتبخش دخیل بودند و کابوسهای بیشتری نسبت به افرادی که نمره پایینی در این مقیاس داشتند، تجربه کردند. میلون (۱۹۸۲) پرسشنامه بالینی چندمحوری میلون را توسعه داد، یک پرسشنامه ۴۴ آیتمی درست/غلط که از معیارهای DSM-III مشتق شده بود. این پرسشنامه میتواند برای اختلال شخصیت خودشیفتگی و همچنین دستههای بالینی دیگر نمرهگذاری شود. فریز و ارسکین (۱۹۸۴) پرسشنامهای را توسعه دادند که خودمحوری را ارزیابی میکند، که آنها آن را بهعنوان یک سبک شناختی مرتبط با خودشیفتگی تعریف کردند.
دادههای محدود اعتبار برای هر یک از این پرسشنامهها موجود است.
اکثر مطالعاتی که از پرسشنامهها برای ارزیابی خودشیفتگی استفاده کردهاند، از پرسشنامه شخصیت خودشیفتگی (NPI) استفاده کردهاند. NPI یک پرسشنامه ۵۴ آیتمی انتخاب اجباری است که توسط رسکین و هال (۱۹۷۹) توسعه یافته است. آیتمها برای تطابق با معیارهای DSM-III برای اختلال شخصیت خودشیفتگی انتخاب شدهاند. NPI طراحی شده است تا جنبههای خودشیفتگی شخصیت سالم علاوه بر آسیبشناسی شخصیت خودشیفته را ارزیابی کند.
پاسخدهنده ملزم به انتخاب یکی از دو گزینه برای هر آیتم است. گزینهها بهعنوان خودشیفته یا غیرخودشیفته نمرهگذاری میشوند. دو نمونه آیتم بهشرح زیر است:
۱. (الف) چیزهای زیادی وجود دارد که میتوانم از دیگران یاد بگیرم؛ یا (ب) مردم میتوانند چیزهای زیادی از من یاد بگیرند.
2. (الف) اصرار دارم که احترامی که به من بدهکار است، دریافت کنم؛ یا (ب) معمولاً احترامی را که سزاوارش هستم، دریافت میکنم.
قابلیت اطمینان NPI مناسب است. رسکین و هال (۱۹۷۹) قابلیت اطمینان نیمهنمرهای را برابر با ۰.۸۰ یافتند. آزمون قابلیت اطمینان سختتری نیز انجام شد. رسکین و هال (۱۹۸۱) دو نسخه از NPI را با فاصله ۸ هفته به ۶۹ دانشجوی کارشناسی ارائه دادند. ضریب قابلیت اطمینان بازآزمایی نسخه جایگزین بهدستآمده ۰.۷۲ بود.
نمونهای از شواهد اعتبار برای NPI بهشرح زیر است:
۱. صد و شصت و چهار دانشجوی کارشناسی NPI و مقیاسهای شخصیت آیزنک را دریافت کردند. نمرات NPI بهطور معناداری با برونگرایی و روانپریشی در آیزنک و همچنین این ویژگیها بهصورت ترکیبی مرتبط بود (رسکین و هال، ۱۹۸۱). فردی که این ویژگیهای ترکیبی را دارد، بهصورت «نمایشی… اما در عین حال عمدتاً منزوی، خودمحور و جذبشده و فاقد همدلی» توصیف میشود (ص. ۱۶۰).
۲. شصت و دو آزمودنی که در یک پروژه تحقیقاتی یکترمی شرکت کردند، یکدیگر را از نظر خودشیفتگی ارزیابی کردند. این ارزیابیهای همسالان با نمرات NPI همبستگی ۰.۶۲ (p < .001) داشت (امونز، ۱۹۸۴).
۳. شصت دانشجوی کارشناسی NPI و سه مقیاس همدلی را دریافت کردند. رابطه معکوس معناداری بین نمرات NPI و دو ارزیابی همدلی یافت شد (واتسون، گریشام، تراتر، و بیدرمن، ۱۹۸۴).
در ادبیات روانشناسی نابهنجار، بحثهای زیادی پیرامون علتشناسی و درمان اختلال شخصیت خودشیفته وجود دارد. در طول ۲۰ سال گذشته، دیدگاههای بسیار متفاوتی پدید آمدهاند. شرحی از مهمترین دیدگاههای علتشناسی معاصر به شرح زیر است:
1. روثستاین (۱۹۷۹)، در نظریهای که به شدت بر اصول روانکاوی کلاسیک تکیه دارد، پیشنهاد میدهد که هرچند عوامل پیشاودیپی مهم باقی میمانند، آرزوهای اودیپی خودشیفته و گناه ناشی از آن از نظر علتشناسی اهمیت دارند.
2. مسترسون (۱۹۸۱)، در دیدگاهی که تحت تأثیر روانشناسی خود آمریکایی است، فرض میکند که خودشیفتگی ناشی از توقفهای رشدی است که در طول پیوستار جدایی-فردیت رخ میدهند.
3. کهوت (۱۹۸۴) و کهوت و وولف (۱۹۷۸) علت خودشیفتگی را به توقف رشدی در بازنمایی خود نسبت میدهند که به دلیل نقص در وظایف بازتابی و/یا آرمانیسازی والدین رخ میدهد.
4. کرنبرگ (۱۹۷۵، ۱۹۷۶) معتقد است که مسئله اصلی خشم دهانی خودشیفته است. این اختلال ناشی از بروز دفاعهای ابتدایی در برابر این خشم دهانی است، مانند جداسازی، آرمانیسازی ابتدایی، کمارزشسازی و به ویژه بزرگمنشی.
5. در نظریهای که بر اصول روانکاوی استوار نیست، بلکه از نظریه یادگیری اجتماعی ناشی میشود، میلون (۱۹۸۱) پیشنهاد میدهد که علت خودشیفتگی نه واکنش کمتر والدین، بلکه واکنش بیش از حد و آرمانیسازی غیرواقعی والدین نسبت به کودک است.
برای مقالاتی که این دیدگاههای مختلف را مقایسه و تحلیل میکنند، به گلدستاین (۱۹۸۵)، کهوت (۱۹۷۹)، مندلسون و سیلورمن (۱۹۸۷) و شولمن (۱۹۸۶) مراجعه کنید. هرچند این جنجال همچنان ادامه دارد، تحقیقات تجربی کمی در مورد سؤالات مرتبط با این اختلال انجام شده است. در واقع، هر دیدگاه خاصی تنها به موارد ذکر شده و قدرت استدلال و نفوذ سیاسی مدافع خود متکی است. در بررسی تحقیقات روانکاوی، فیشر و گرینبرگ (۱۹۷۷) مشاهده میکنند که روانکاوی به روشهایی که اجازه کنترل و تکرار را میدهند، مقاومت میکند. آنها نتیجه میگیرند که این امر به روانکاوی آسیب میزند، زیرا دگماتیسم نظری و بالینی را در این رشته تشویق میکند.
برای توسعه علمی روانکاوی، که در آن فرضیههای اصلی و دیدگاههای مختلف به صورت تجربی آزمون شوند، پژوهشگر باید به ابزارهایی دسترسی داشته باشد که از نظر اعتبار، پایایی و اهمیت روانپویشی کافی باشند.
این مقاله دادههایی از مطالعه خواص روانسنجی دو روش ارزیابی خودشیفتگی ارائه میدهد. آزمون فرافکن خودشیفتگی (N-P) و پرسشنامه شخصیت خودشیفته (NPI) مقایسه میشوند. هر دو روش (الف) از نظر پایایی و اعتبار امیدوارکننده بودهاند (اِمونز، ۱۹۸۷؛ شولمن، مککارتی و فرگوسن، در دست چاپ)؛ و (ب) در ساخت و امتیازدهی به معیارهای تشخیصی استاندارد DSM-III (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۱۹۸۰، صص ۳۱۵-۳۱۷) تکیه دارند. این شباهتها و تفاوتهای عمده بین این دو روش ارزیابی خودشیفتگی (یعنی فرافکن در مقابل پرسشنامه خودگزارشی)، مقایسه روانسنجی پرباری را فراهم میکند.
ارزیابی فرافکن خودشیفتگی و N-P
چهار مطالعه با استفاده از تکنیکهای فرافکن، خودشیفتگی را بررسی کردهاند. گرایدن (۱۹۵۸) از آزمون تصویر بلکی برای ارزیابی خودشیفتگی و متغیرهای دیگر استفاده کرد. او ارتباط مثبت بین خودبیمارانگاری، احساس گناه و خودشیفتگی را یافت. در مطالعهای که از آزمون تصویر بلکی و سه کارت TAT استفاده کرده بود، یانگ (۱۹۵۹) رابطه فرضی بین سطح خودشیفتگی و رواننژندی را تأیید کرد. این مطالعه نتیجه گرفت که بر اساس ارزیابی فرافکن خودشیفتگی، اسکیزوفرنیکها خودشیفتگی بیشتری نسبت به رواننژندها و رواننژندها خودشیفتگی بیشتری نسبت به کنترلهای عادی نشان دادند.
اِکسنر (۱۹۶۹)، در تلاشی برای طبقهبندی خودشیفتگی، یک آزمون تکمیل جمله برای خودمحوری به ۱،۵۴۷ نفر داد، که از میان آنها ۴۰ نفر بیشترین و ۴۰ نفر کمترین خودمحوری را داشتند. آزمونهای تحقیقاتی به این افراد ارائه شد. نتایج نشان داد که تفاوتهای قابل توجهی بین پاسخهای رورشاخ دو گروه در بُعد بازتاب و سایر متغیرها وجود دارد. بازتاب به تعداد اظهارات شرکتکنندگان اشاره دارد که میگویند تصاویر آینهای یا بازتابهای واقعی در محرکها میبینند.
افراد با خودشیفتگی بالا بازتاب بیشتری در پاسخهای خود داشتند.
هاردر (۱۹۷۹) پایایی و اعتبار تکنیکهای فرافکن را در ارزیابی آنچه که او به عنوان “خودشیفتگی جاهطلبانه” مینامید، آزمود. در مطالعه او، خاطرات اولیه و پاسخهای TAT و رورشاخ از ۴۰ نفر جمعآوری شد. اینها طبق نظریه شخصیت خودشیفته فالیک ریچ (۱۹۳۳) نمرهگذاری شدند. بر اساس خودگزارشهای شرکتکننده، او به عنوان خودشیفته بالا یا پایین طبقهبندی شد. به عنوان آزمون معیار دوم، محقق شرکتکننده را بر اساس تماسی که با هر یک از آنها داشت، به عنوان خودشیفته بالا یا پایین طبقهبندی کرد. نتایج نشان داد که آزمونهای فرافکن از پایایی کافی و اعتبار برای این معیارها برخوردار هستند.
این مطالعات نشان میدهد که میتوان به میزان کافی از پایایی و اعتبار در ارزیابی خودشیفتگی به وسیله ابزارهای فرافکن دست یافت. آزمون N-P شامل چهار بخش است. تمام این بخشها میتوانند به صورت فردی یا گروهی انجام شوند. ابتدا، از شرکتکنندگان خواسته میشود که توصیفاتی از دو کارت TAT (کارت 1 و کارت 13MF) بنویسند. این کارتها به این دلیل انتخاب شدند که توسعهدهندگان معتقد بودند این محرکها به شدت محتوای خودشیفته را برمیانگیزند. در کارت 1، یک پسر با یک ویولن به تصویر کشیده شده است. در کارت 13MF، یک زن در حال خوابیدن در تخت با مردی که در نزدیکی ایستاده است، مشاهده میشود. سپس، از شرکتکنندگان خواسته شد که توصیفاتی از اولین خاطره کودکی و برجستهترین خاطره دیگر کودکی خود بنویسند. این کل فرآیند 30 دقیقه طول میکشد.
پروتکلها جمعآوری، جدا و کدگذاری میشوند تا امتیازدهی کور به اطمینان حاصل شود. هر یک از پروتکلها بر اساس معیارهایی که از بخش مربوط به اختلال شخصیت خودشیفته در DSM-III اقتباس شدهاند، نمرهدهی میشوند (نگاه کنید به انجمن روانپزشکی آمریکا، ۱۹۸۰، صفحات ۳۱۵-۳۱۷). این روش نمرهدهی شامل ارزیابی هر یک از شش معیار به صورت ۰، ۱ یا ۲ بسته به اینکه این معیار چقدر در پروتکل آشکار است، میباشد.
معیارهای نمرهدهی به شرح زیر است:
1. بزرگمنشی یا خیالات عشق آرمانی، زیبایی کامل، یا موفقیت نامحدود یا غیرواقعی.
2. آرمانیسازی و/یا کمارزشسازی افراد.
3. احساس استحقاق یا بهرهکشی بینفردی.
4. فقدان همدلی.
5. حساسیت بیش از حد به انتقاد، یعنی خشم یا خونسردی در پاسخ به انتقاد یا بیتفاوتی دیگران.
6. نیاز به توجه و/یا تحسین.
امتیاز کلی خودشیفتگی شرکتکننده از مجموع امتیازهای دو کارت TAT و دو پاسخ مربوط به خاطرات اولیه به دست میآید. برای توضیحات کامل درباره روشهای اجرایی و نمرهدهی، به شولمن و مککارتی (۱۹۸۶) مراجعه کنید.
در اولین مطالعهای که از ابزار N-P استفاده کرد، شولمن و همکاران (۱۹۸۸) پروتکلهای N-P را از ۶۷ دانشجوی روانشناسی مقدماتی جمعآوری کردند. بر اساس این امتیازها، خودشیفتهترین و کمخودشیفتهترین شرکتکنندگان (N = 16) انتخاب شدند تا به طور فردی توسط یک متخصصی که از امتیاز N-P شرکتکننده بیاطلاع بود، مصاحبه شوند. بر اساس این مصاحبه، متخصص شرکتکننده را به عنوان خودشیفته بالا یا پایین ارزیابی کرد.
توافقهای بینقضاوتی فراتر از سطح معنیداری 0.05 نشاندهنده پایایی این ابزار بود. علاوه بر این، اعتبار بالینی N-P با دستیابی به 85% توافق طبقهبندی برای N-P و ارزیابیهای مصاحبهای خودشیفتگی تأیید شد (P < .01).
ارزیابی خودشیفتگی به روشهای پرسشنامهای و NPI
چهار پرسشنامه برای ارزیابی خودشیفتگی توسعه یافتهاند. اشبی (۱۹۷۹) گزارش داد که زیرمقیاس اختلال شخصیت خودشیفته شامل ۱۹ آیتم از MMPI توسعه یافته است. این مقیاس توسط سولومون (۱۹۸۲) اعتبارسنجی شد که یافت آنهایی که در خودشیفتگی نمره بالا کسب کردند، در روابط خود کمتر راضی بودند و کابوسهای بیشتری نسبت به افرادی که در این مقیاس نمره پایین داشتند، تجربه کردند. میلون (۱۹۸۲) پرسشنامه بالینی چندمحوری میلون را توسعه داد، یک پرسشنامه ۴۴ آیتمی درست-نادرست که از معیارهای DSM-III استخراج شده است. این پرسشنامه میتواند برای ارزیابی اختلال شخصیت خودشیفته و همچنین دستههای بالینی دیگر استفاده شود. فارس و ارسکین (۱۹۸۴) پرسشنامهای توسعه دادند که خودشیفتگی را ارزیابی میکند، که آنها آن را به عنوان یک سبک شناختی مرتبط با خودشیفتگی تعریف میکنند.
اطلاعات محدودی از اعتبار هر یک از این پرسشنامهها در دسترس است. اکثر مطالعاتی که از پرسشنامهها برای ارزیابی خودشیفتگی استفاده کردهاند، از پرسشنامه شخصیت خودشیفته (NPI) بهره بردهاند. NPI یک پرسشنامه ۵۴ آیتمی با پاسخهای اجباری است که توسط راسکین و هال (۱۹۷۹) توسعه یافته است. این آیتمها به منظور تطبیق با معیارهای DSM-III برای اختلال شخصیت خودشیفته انتخاب شدهاند.
NPI برای ارزیابی جنبههای خودشیفتگی شخصیت سالم علاوه بر آسیبشناسی شخصیت خودشیفته طراحی شده است.
پاسخدهنده باید یکی از دو گزینه را برای هر آیتم انتخاب کند. گزینهها به عنوان خودشیفته یا غیرخودشیفته نمرهدهی میشوند. دو نمونه آیتم به شرح زیر است:
1. (الف) چیزهای زیادی است که میتوانم از دیگران بیاموزم؛ یا (ب) مردم میتوانند چیزهای زیادی از من بیاموزند.
2. (الف) من اصرار دارم که احترام لازم را دریافت کنم؛ یا (ب) من معمولاً احترامی که شایستهاش هستم را دریافت میکنم.
پایایی NPI کافی است. راسکین و هال (۱۹۷۹) یک پایایی دو نیمهای برابر با 0.80 یافتند. یک آزمون پایایی سختتر نیز انجام شد. راسکین و هال (۱۹۸۱) دو فرم از NPI را با فاصله ۸ هفته به ۶۹ دانشجوی دوره کارشناسی ارائه دادند. ضریب پایایی آزمون مجدد فرمهای متناوب حاصل 0.72 بود.
نمونهای از شواهد اعتبار برای NPI به شرح زیر است:
1. به ۱۶۴ دانشجوی دوره کارشناسی NPI و مقیاسهای شخصیتی آیزنک ارائه شد. نمرات NPI به طور معنیداری با برونگرایی و روانگسیختگی در آیزنک و همچنین این ویژگیهای ترکیبی مرتبط بودند (راسکین و هال، ۱۹۸۱). فردی با این ویژگیهای ترکیبی به عنوان “نمایشگر… اما در عین حال عمدتاً منزوی، خودمحور و بیاحساس توصیف میشود” (ص ۱۶۰).
2. شصت و دو شرکتکننده که در یک پروژه تحقیقاتی نیمسالانه شرکت کرده بودند، همدیگر را در خودشیفتگی ارزیابی کردند. این ارزیابیهای همتا با نمرات NPI همبستگی 0.62 (p < .001) داشتند (اِمونز، ۱۹۸۴).
3. به شصت دانشجوی دوره کارشناسی NPI و سه مقیاس همدلی ارائه شد. رابطه منفی معنیداری بین نمرات NPI و دو از سه ارزیابی همدلی یافت شد (واتسون، گریشام، تراتر و بیدرمن، ۱۹۸۴).
4. به ۱۴۶ دانشجوی کارشناسی، پرسشنامه شخصیت خودشیفته (NPI) و پرسشنامه بالینی چندمحوری میلون برای ارزیابی خودشیفتگی داده شد. ارتباط مثبت معناداری بین این دو ابزار یافت شد (R = 0.55, p < 0.001؛ آورباخ، ۱۹۸۴).
5. در تنها مطالعهای که از یک جمعیت بالینی استفاده شد، پریفیترا و رایان (۱۹۸۴) NPI و پرسشنامه بالینی چندمحوری میلون را به ۵۰ بیمار روانپزشکی بستری در بیمارستان VA با تشخیصهای بالینی مختلف ارائه کردند. نمرات NPI و میلون ارتباطات آماری معناداری را نشان دادند (R = 0.66, p < 0.001).
اِمونز (۱۹۸۴) و سپس دوباره اِمونز (۱۹۸۷) پرسشنامه شخصیت خودشیفته را به صورت عامل تحلیل کردند و چهار عامل نسبتاً مرتبط را کشف کردند: بهرهبرداری-استحقاق، رهبری-اقتدار، برتری-تکبر، و خودجذبی/خودتحسینی. شواهد اعتبار برای این عوامل نیز موجود است.
واتسون و همکاران (۱۹۸۴) دریافتند که عامل بهرهبرداری-استحقاق در NPI به طور معناداری با سه معیار همدلی مرتبط است (دامنه R از -0.2 تا -0.35, p < 0.01) و زیرمقیاس اختلال شخصیت خودشیفته در MMPI (R = 0.25, p < 0.01). اِمونز (۱۹۸۴) دریافت که عامل بهرهبرداری-استحقاق با موارد ناسازگار از سایر معیارهای شخصیتی همبستگی دارد، در حالی که سه عامل باقیمانده با نمرات مختلف معیارهای عزت نفس مرتبط بودند. اِمونز (۱۹۸۷) الگوی مشابهی در رابطه با چهار عامل NPI یافت. بهرهبرداری-استحقاق تنها عاملی بود که با پرسشنامه بالینی چندمحوری میلون رابطه داشت. سه عامل دیگر با معیار خودگرایی مرتبط بودند. علاوه بر این، او رابطه بین خودشیفتگی و نوسانات و شدت خلق را بررسی کرد. او از دانشجویان کارشناسی خود خواست که هر روز به مدت ۴۲ روز یک پرسشنامه خلق را تکمیل کنند. اِمونز دریافت که دو عامل NPI (بهرهبرداری-استحقاق و خودجذبی/خودتحسینی) با نوسانات خلق مرتبط بودند، یعنی تغییرات سریع خلق از مثبت به منفی. تنها بهرهبرداری-استحقاق با شدت خلق مرتبط بود.
این دادهها نشاندهنده اعتبار ثابت برای NPI هستند. آنها همچنین اعتبار تحلیل عامل این پرسشنامه را با عامل بهرهبرداری-استحقاق نشان میدهند؛ ارتباطی با جنبههای پاتولوژیکتر خودشیفتگی نشان داده میشود و عوامل باقیمانده با جنبههای غیرپاتولوژیک خودشیفتگی همبستگی دارند. برای اطلاعات بیشتر در مورد اعتبار NPI، به بیسکاردی (۱۹۸۴)، اِمونز (۱۹۸۱)، و راسکین (۱۹۸۰) مراجعه کنید.
روش
شرکتکنندگان
شرکتکنندگان دانشجویان کارشناسی (N = 75) بودند که در چهار بخش روانشناسی مقدماتی در طول یک نیمسال ثبتنام کرده بودند. در طول زمان کلاس، یک دستیار تحقیق به هر یک از بخشها وارد شد و N-P را اجرا کرد. پس از جمعآوری دادههای شناسایی، دستورالعملها توزیع شد.
روش کار
ابتدا، کارت یک TAT توسط یک پروژکتور به کلاس نشان داده شد. همه شرکتکنندگان نسخههایی از دستورالعملها (شولمن و مککارتی، ۱۹۸۶) داشتند که به صورت بلندخوانی خوانده میشد. از شرکتکنندگان خواسته شد که اولین تصویر را مشاهده کرده و داستانی درباره آن بنویسند.
به شرکتکنندگان دستور داده شد که “هر داستان باید شامل رویدادها یا شرایطی باشد که فکر میکنید قبل از صحنه در تصویر اتفاق افتاده است. علاوه بر این، از شما قدردانی میشود اگر توضیحی از آنچه که اکنون در صحنه میگذرد، بدهید. در داستانهای خود، احساسات شخصیتها و ایدههایی در مورد چگونگی پایان یافتن شرایطی که توصیف میکنید، شامل کنید.” شرکتکنندگان تشویق شدند که از تمام ۱۰ دقیقه اختصاص داده شده استفاده کنند. این روش برای کارت 13MF تکرار شد.
سپس، از شرکتکنندگان خواسته شد که توصیفاتی از اولین خاطره کودکی خود بنویسند. آنها تشویق شدند که از تمام ۵ دقیقه اختصاص داده شده استفاده کنند. در ۵ دقیقه نهایی، از شرکتکنندگان خواسته شد که توصیفی از یک خاطره اولیه دیگر بنویسند: “هر خاطرهای که واقعاً از زمانی که بچه یا کودک بودید، برجسته باشد.”
چهار پاسخ محرک جمعآوری، جدا و کدگذاری شدند. بستههای هشت شرکتکننده ناقص بود و از تحلیل دادهها حذف شد.
سه دانشجوی پیشرفته کارشناسی با علاقه و استعداد در روانشناسی بالینی به عنوان قضاوتکنندگان نمرهدهی انتخاب شدند. هر کدام قبل از شرکت در سمینار آموزشی ۳ ساعته، بخش DSM-III مربوط به اختلال شخصیت خودشیفته (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۱۹۸۰، صص ۳۱۵-۳۱۷) را مطالعه کردند. در طول سمینار، مواد DSM-III، معیارهای نمرهدهی N-P و برخی پروتکلهای نمونه مورد بحث قرار گرفت. در نهایت، تعدادی پروتکل به صورت بلندخوانی خوانده شد و به طور مستقل توسط قضاوتکنندگان نمرهدهی شد. تفاوتهای نمرهدهی مورد بحث قرار گرفت. هنگامی که توافق کافی به دست آمد، هر یک از قضاوتکنندگان ۶۰ پروتکل اول را دریافت کردند و دستور داده شد که به طور مستقل در طول سه روز آینده نمرهدهی کنند.
پس از اثبات پایایی کافی برای این گروه اول پروتکلها، یکی از قضاوتکنندگان ۱۴۸ پروتکل بعدی را به تنهایی نمرهدهی کرد. به منظور بازبینی پایایی، ۶۰ پروتکل باقیمانده به طور مستقل توسط سه قضاوتکننده نمرهدهی شد. برای پروتکلهایی که توسط سه قضاوتکننده نمرهدهی شدند، نمرهها میانگین گرفته شدند. نمرههای چهار پروتکل جمع شد تا نمره کلی خودشیفتگی شرکتکننده (NARC) به دست آید.
شرکتکنندگان در بالاترین ۱۲٪ و پایینترین ۱۲٪ توزیع نمرات کلی خودشیفتگی (در مجموع ۱۶ شرکتکننده) برای شرکت در مرحله دوم تحقیق انتخاب شدند. هر یک از این شرکتکنندگان نامهای دریافت کردند و تماس تلفنی پیگیری برای تنظیم یک مصاحبه ۲۰ دقیقهای با نویسنده ارشد صورت گرفت. برای سه شرکتکننده که نتوانستند برای مصاحبه حضور یابند، مصاحبههای تلفنی جایگزین شد. سه شرکتکننده (دو نفر که به عنوان خودشیفته بالا نمرهگذاری شده بودند و یک نفر که به عنوان خودشیفته پایین بر اساس N-P نمرهگذاری شده بود) از شرکت امتناع کردند. شرکتکنندگان در مرحله دوم آگاه نبودند که هیچ ارتباطی بین شرکت در ارزیابی فرافکن در بخش روانشناسی مقدماتی خود ۱۰ ماه قبل و مصاحبه اعتبار وجود دارد.
نویسنده ارشد، یک روانشناس بالینی دارای مجوز با مدرک دکتری و گواهی پسادکتری در رواندرمانی با رویکرد روانپویشی و ۱۰ سال تجربه بالینی، مصاحبهها را انجام داد. مصاحبهگر تا پس از اتمام تمام مصاحبهها از دستهبندی شرکتکننده، یعنی اینکه آیا شرکتکننده به عنوان خودشیفته بالا یا پایین بر اساس N-P نمرهگذاری شده بود، آگاه نبود. مصاحبهها به صورت باز بود. شامل سؤالاتی درباره اهداف شغلی شرکتکننده، تجربههای دوران دانشگاه و روابط بینفردی فعلی و گذشته بود. هنگامی که مصاحبه به پایان رسید، مصاحبهگر هر شرکتکننده را به عنوان خودشیفته بالا یا پایین نمرهگذاری کرد.
پس از مصاحبه، هر شرکتکننده به صورت فردی NPI را دریافت کرد. دو شرکتکننده که قبلاً از مصاحبه امتناع کرده بودند، موافقت کردند که NPI را تکمیل کنند؛ بنابراین، دادههای پرسشنامهای برای ۱۵ شرکتکننده جمعآوری شد.
ضریبهای پایایی زوج-فرد برای NPI و چهار عامل آن استخراج شد.
نتایج
جدول ۱ دادههای پایایی ابزار N-P را ارائه میدهد. ضریب تطابق کندال (Siegel, 1956) در این تحلیل استفاده شده است تا مقایسه همزمان امتیازهای سه قاضی را ممکن سازد. دادههای جدول توافق ثابت بین قضاوتکنندگان را نشان میدهد. تمامی آیتمها و ترکیبات آیتمهای N-P در سطح معناداری 0.05 مرتبط بودند. نیمی از تحلیلها توافق قاضیان را در سطح 0.01 نشان داد.
تحلیلهای پایایی زوج-فرد برای NPI انجام شد. ضرایب همبستگی به دست آمده برای نمره کلی NPI و عوامل آن، یعنی بهرهبرداری-استحقاق، رهبری-اقتدار، برتری-تکبر و خودجذبی/خودتحسینی به ترتیب 0.83، 0.88، 0.78، 0.74 و 0.82 بود. این دادهها نشاندهنده پایایی کافی برای این ابزار هستند.
جدول ۲ نتایج مطالعه اعتبار را ارائه میدهد. واضح است که بین N-P و ارزیابی مصاحبهای خودشیفتگی ارتباط قوی وجود دارد.
۱۱ نفر از ۱۳ شرکتکنندهای که مصاحبه شدند، به طور مشابه به عنوان خودشیفته بالا یا پایین توسط هر دو روش ارزیابی طبقهبندی شدند (x2[1, N = 131 = 6.926, p < .01). این یافته به ویژه چشمگیر است زیرا بیش از ۱۰ ماه از زمان اجرای N-P و مصاحبه کلینیکی گذشته است.
علاوه بر این، جدول ۲ نشان میدهد که ارتباطات آماری معناداری برای نمره کلی NPI و یکی از عوامل آن وجود دارد. عامل ۴ NPI (خودجذبی/خودتحسینی) و نمره کلی NPI توافق با ارزیابی مصاحبهای خودشیفتگی را به ترتیب در حدود ۸۵٪ (x2[1,N = 131 = 5.92, p <.05) و ۷۷٪ (x2[1,N = 131 = 3.845, p < .05) از موارد نشان دادند.
این دادهها نشاندهنده اعتبار بالینی برای N-P، نمره کلی NPI و برای عامل ۴ NPI هستند. در حالی که عامل ۱ NPI (بهرهبرداری-استحقاق) به معناداری آماری نرسید، اما ارتباط با معیار اعتبار را نشان داد (توافق طبقهبندی = ۶۹.۲۳۰٪). در مقابل، عوامل دیگر NPI (رهبری-اقتدار و برتری-تکبر) هیچ ارتباطی با معیار اعتبار نشان ندادند.
همبستگیهای بین آیتمهای N-P با NPI و عوامل آن در جدول ۳ نشان داده شده است. الگویی از ارتباط ظاهر میشود، با قویترین ارتباطها بین N-P و نمره کلی NPI، عامل ۴ NPI، و کمتر به طور پیوسته عامل ۱ NPI. از این تحلیل، عامل ۴ NPI (خودجذبی/خودتحسینی) با خودشیفتگی (NARC) که توسط ابزار فرافکن ارزیابی شده، قویترین ارتباط را دارد (R = 0.351). این دادهها نشان میدهند که عملاً هیچ ارتباطی بین عوامل ۲ و ۳ NPI و متغیر NARC در N-P وجود ندارد (R = -0.099 و 0.001 به ترتیب).
این دادهها اعتبار N-P را نشان میدهد. امتیازدهی با این ابزار ارزیابیهایی را که توسط یک کلینیسین با تجربه ۱۰ ماه بعد از یک مصاحبه ۲۰ دقیقهای انجام شد، پیشبینی کرد.
NPI و یکی از عوامل آن (خودجذبی/خودتحسینی) نیز ارتباطات آماری معناداری با ارزیابیهای مصاحبهای خودشیفتگی نشان دادند. عامل دوم، بهرهبرداری-استحقاق، که دارای سابقه ارتباط با معیارهای خودشیفتگی پاتولوژیک است، به معناداری آماری نرسید، اما به وضوح در جهت پیشبینیشده بود. این دادهها از اعتبار NPI حمایت میکنند.
با این حال، با توجه به تعداد شرکتکنندگانی که هر دو ابزار خودشیفتگی و مصاحبه معیار را تکمیل کردند، اعتبار N-P و NPI در حال حاضر میتواند به عنوان امیدوارکننده توصیف شود. نتیجهگیری مثبتتر در مورد اعتبار این ابزارها نیازمند تحقیقات روانسنجی بیشتر است.
همبستگیهای بین N-P و NPI نشان میدهد که ابزار اول بیشتر جنبههای پاتولوژیک خودشیفتگی را ارزیابی میکند، یعنی جنبههای خودجذبی و بهرهکشی بینفردی خودشیفته، نه جنبههای ملایمتر رهبری و تکبر.
N-P و NPI دارای منشأ مشترکی هستند، یعنی هر کدام تعریف خود از خودشیفتگی را از معیارهای تشخیصی استاندارد توصیفشده در DSM-III میگیرند. با این حال، این ابزارها نیز به طور قابل توجهی از یکدیگر متفاوت هستند.
NPI یک پرسشنامه خودگزارشی است. این اجازه میدهد تا اجرای نسبتاً آسان و نمرهدهی صورت گیرد. از آنجایی که یک ابزار فرافکن است، کدگذاری N-P وقتگیرتر است. قضاوتکنندگان نمرهدهی باید آموزش ببینند و پایایی بین قضاوتکنندگان باید به دقت ارزیابی شود.
با این حال، N-P در مقایسه با NPI یک مزیت قابل توجه دارد. خودشیفتگی جنبهای از شخصیت فرد است که به میزان زیادی به خودفریبی و فریبی دیگران بستگی دارد. در هیچ اختلال دیگری تغییرات در تصویر خود و نگهداری ظاهر عمومی اینگونه محوری نیست. به همین دلیل است که ابزاری که به گزارشهای خود متکی است، ممکن است برخی از قدرت خود در ارزیابی خودشیفتگی را از دست بدهد. یک ابزار فرافکن، به دلیل حساسیتش به موضوعات و مسائل ناخودآگاه، به احتمال زیاد در تشخیص این ویژگیها ماهرتر است. شاید به همین دلیل است که N-P اعتبار بالینی بیشتری نسبت به NPI نشان داد.
در نتیجه، دادهها از مفید بودن هر دو N-P و NPI در حل سوالات مربوط به توصیف، علتشناسی و درمان اختلال شخصیت خودشیفته در آینده حمایت میکنند. در حالی که بحثهای زیادی بوده است که در آن فرضیات نظری و تاریخچههای موردی به عنوان شواهد آورده شدهاند، تحقیقات کمی وجود دارد که کنترل کافی را نشان داده و اجازه تکرار میدهد، که سعی در تایید یا رد جنبههای خاصی از دیدگاههای مختلف در مورد خودشیفتگی دارد.
هر دو این ابزارها پایایی، اعتبار و اهمیت روانپویشی امیدوارکنندهای را نشان دادند. اکنون که ابزارهایی در دسترس هستند که این معیارهای تحقیقاتی مهم را برآورده میکنند، زمان آن رسیده است که آزمونهای علمی دقیق از فرضیات اصلی دیدگاههای مختلف در مورد علتشناسی و درمان اختلال شخصیت خودشیفته آغاز شود.
زیرا در حالی که فرضیات روانپویشی باید از وضعیت بالینی نشأت گیرند، این وضعیت بالینی نمیتواند این فرضیات را به صورت دقیق آزمایش کند یا اعتبار آنها را تایید یا رد کند. برای این کار، روشهای تحقیقی که اجازه تکرار و کنترل را میدهند، مورد نیاز است.